قرائات قرآنی از دیدگاه روایات(۱)

قرائات قرآنی از دیدگاه روایات(۱)

 

در این نوشتار برآنیم تا به نقل روایات و اقوالی از پیامبر اكرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ و ائمه معصومین ـ علیهم السّلام ـ در مورد تأیید قرائات قرآنی و خصوصاً قرائات سبعه بپردازیم.

 

تأیید پیامبر اكرم ( صلّی الله علیه و آله)
در حدیثی از سوی عامّه و خاصّه وارد شده است كه پیامبر اكرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ فرمود:
«انّ هذا القرآن أُنزل علی سبعه أحرفٍ فاقْرَؤُا ما تیسّر منه».[1]
مضمون حدیث مذكور، با تعابیر مختلف از علمای عامّه و خاصّه وارد شده است. قبل از شروع به بحث در معنای «أحرف» و «سبعه» و محتوای حدیث، چند مطلب قابل تذكر است:
اوّلاً: هیچیك از علمای عامّه در صحّت حدیث فوق، تردید ندارد و آن را از متواترات می‎شمارند و از علمای خاصّه نیز بسیار اندكند كه در صحّت سند و تواتر آن شك[2] و یا ردّ نموده‎اند[3]، با دقت در بیان آنها سستی اقوالشان به راحتی آشكار می‎شود و به نقل آنها نیازی نیست.
صاحب مصباح الفقیه می‎فرماید: این عبارت (حدیث مذكور) از پیغمبر اكرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ صادر شده است بلكه ادّعای تواتر آن را نیز نموده‎اند.[4]
ثانیاً: می‎گوییم برخلاف عدّه‎ای از علمای عامّه، ما معتقدیم كه بر پیامبر اكرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ فقط یك قرائت نازل شد نه اینكه وحی در هر بار بر قرائتی خاص نازل شده باشد. و همچنین اعتقاد داریم كه پیامبر اسلام ـ صلّی الله علیه و آله ـ فقط بر یك وجه قرائت می‎فرمود نه به چند وجه، اگر چه اختلاف قرائتِ اصحاب را بنا بر آیه: «وَ ما جَعَلَ عَلَیْكُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ»[5] برخلاف و تحریف و تغییر قرآن نمی‎دانستند بلكه برای رفع عسر و حرج و در حدّی كه معنای اصلی و مقصود حقیقی قرآن تغییر نكند، می‎پذیرفتند.
ثالثاً: عدّه‎ای از علمای بزرگ علوم قرآنی با وجود طرح تمامی مباحث علوم قرآنی در كتاب‎شان، از طرح این مبحث بخاطر مشكل بودن معنای آن و اختلاف نظر شدید علما، طفره رفته‎اند چرا كه نه می‎توانستند حدیث را ردّ كنند؛ چون از علمای موثّق عامّه و خاصّه وارد شده بود و نه می‎توانستند توجیه صحیح آن را بیان نمایند.[6]
سیوطی گفته‎ است: «این حدیث، حدیث مشكل و نا مفهومی است» و بنا به قول ابن عربی، موحد كبیر اسلام: «برای تشخیص معنای این حدیث، هیچگونه نص و حدیثی نداریم و به همین دلیل مردم بر سر فهم صحیح این حدیث اختلاف كرده‎اند».[7]
در «الإتقان» این حدیث از 21 نفر از صحابیان و در مقدّمه تفسیر طبری از بیش از پنجاه نفر نقل شده است.
با مطالعه در تاریخ عرب جاهلی و صدر اسلام و با پی بردن به جوّ حاكم بر حجاز در ابتدای طلوع خورشید اسلام و نیز با توجه به منطق دین آخرین پیامبر خدا، در مورد عبادت و فرمانبرداری از خداوند، بدون شك باید بگوییم اسلام همیشه جاذبه‎اش بسیار قوی و مقدم بر دافعه‎اش می‎باشد.
آن اعرابی‎ای كه قبل از اسلام، فقط بخاطر یك كلمه حرف یا یك شعر ـ چون در مخمصه و تنگنای اجتماعی واقع می‎شد و احساس سرشكستگی می‎كرد ـ سالهای متمادی جنگ وخونریزی به راه می‎انداخت و یا بخاطر دختر بودن فرزندش او را زنده به گور می‎كرد تا این ننگ و عار اجتماعی را از گردنش بردارد، آیا بخاطر دینش این سرشكستگیِ اجتماعی را بجان خواهد خرید؟ البته كه نه؛ چون گرچه روی به اسلام آورده ولی آن روحیه عناد وار و عصبیّتش از بین نرفته و منطق دین نیز چنین اجازه‎ای نمی‎دهد كسی را كه جذب اسلام شده و به آن رو آورده در ابتدای امر، او را تنها بخاطر عدم صحّت قرائت، ترد كند و یا عامل تردش را به وجود آورد و عكس العمل پیامبر نیز در مشكلات اجتماعی، بسیار زیبا و دقیق است چرا كه تمام افعال و اقوالش به تعلیم و برگرفته از وحی الهی است.
از آنجا كه لهجه‎های عرب بسیار متفاوت است و اگر قرار بود قبل از مأنوس شدن با قرائت قرآن، به لهجه قریش به عرب تازه مسلمان بگویی غلط خواندی، آن روحیه، لجاج و عنادش طغیان می‎نمود و از دین خارج می‎گشت و یا كینه به دل می‎گرفت. پس چه زیباست كه پیامبر در ابتدای امر، همه قرائت‎ها را ـ كه معنای اصلی تغییر نیافته ـ تأیید می‎نماید و به یكی می‎فرماید: «أحسنت» نیكو و درست خواندی و به دیگری كه ـ به گونه‎ای دیگر قرائت كرده ـ می‎فرماید: «أصَبْتَ» به حق قرائت نمودی و به سومی می‎فرماید: «هكذا أُنزلت» یعنی آیه همین گونه نازل شد.

 
البته قابل توجه است كه تأیید پیامبر، قراءات مختلف را و یا مجوّز ایشان در قراءات مختلف به جهت تیسیر، بدانگونه نیست كه هر كس به هر شكل خواست بخواند بلكه باید مراد اصلی خداوند تبارك و تعالی تغییر نكند و چنین اتفاقی هم طبعاً رخ نمی‎داده چرا كه تازه مسلمانان قصد عناد ورزی با قرآن را نداشتند و چه بسا اهتمام در صحّت قرائت و تعلّم شیوه قرائت پیامبر داشته‎اند ولی چون كلمات، هم معنا و مترداف بوده‎اند لذا بعضی از آنها را كه فراموش می‎كردند و به جایش كلمه مترادف را می‎گذاشتند و بنا بر مقدّمه‎ای كه بیان داشتیم، باید بگوییم كه منظور پیامبر از كلمه «أنزل» معنای مجازی بوده و نه حقیقی و این مطلب بر متبحّر علوم اسلامی واضح و روشن است.
بعد از تعلیم و قرائت پیامبر اسلام ـ صلّی الله علیه و آله ـ صحابیان در صدد حفظ و یادگیری آن بوده‎اند و از آنجا كه صحابیان از قبایل متعدد عرب بوده‎اند كه هر كدام لهجه و اصطلاح خاص خود را داشته‎اند، پس در امر قرائت، طبیعی است كه دچار اختلاف قرائت شوند و چه بسا از این امر رنج می‎برده‎اند و به پیامبر مراجعه كرده و خواستار اصلاح این مشكل اجتماعی می‎شدند و تحقیقاً پیامبر اكرم نیز امر به ما لایطاق نمی‎كند ـ و واقعاً هم مشكل ما لا یطاق بوده ـ چون یادگیری یك لهجه و زبان خاصی كه قرآن به آن شیوه نازل شده، برای افرادی كه در تمام عمر با لهجه خودشان مأنوس بوده‎اند، نامأنوس می‎نموده و برای پیران با ممارست و ریاضت همراه بوده است.
پس بنابراین، تیسیراً‌علی الأمّه این اختلاف قرائت را می‎پذیرفته است؛ چون معنا و مراد اصلی خداوند تغییر نمی‎یافته ـ و تا حدّی كه مقصود اصلی خداوند تغییر نیابد حضرت، می‎پذیرفت ـ و چون ما معتقدیم كه تمامی افعال و اقوال پیامبر، تعلیم وحی است پس باید قبول كنیم كه اصطلاح «أنزل» در حدیث از این باب است و پیامبر خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ مجازگویی فرموده است.
این جواز قراءات، مقطعی و برای یك برهه از زمان نیست؛ چون نسخ نشده و مادامی كه برای افراد، قرائت، مشكل و حرج داشته باشد، این اجازه داده شده، لذا آنهایی كه فكر می‎كنند عثمان مردم را بر یك قرائت جمع كرد و بعد از آن این حدیث نسخ شده، در اشتباه می‎باشند؛ چون عمل عثمان، جهت رفع حرج و عسر نبود بلكه جهت نجات مسلمین از انحراف بود، همانطوركه اشاره شد، هر گروه بخاطر قرائت مختلف، با اختلاف بسیار شدید، گروه دیگر را تكفیر می‎كرد.[8]
بنابراین، باید گفت این اختلافات، دامنه چشمگیری پیدا كرد و تلاش‎های عثمان هم ثمری نبخشید، اگر چه باعث شد بعدها قراءات صحیح در همان شهرهایی شهرت پیدا كند كه آن پنج مصحف بدان‎ها فرستاده شده بود تا اینكه همزمان با اختلاف قراءات، قرّاء سبعه از شهرهای بزرگ بپا خواستند و از اول دوران جوانی به امر قرائت اهتمام ورزیدند و تمام عمر خود را صرف تتبّع و تحقیق در امر قرائت نمودند و به طوری كه اشاره شد آنها همیشه اوقاتشان را در امر قرائت صرف می‎كردند و در بلاد اسلامی مشهور شدند و همه مردم آنها را به عنوان موثّق‎ترین اشخاص و قرائتشان را به عنوان بهترین قرائت، برگزیدند.
ما برای اثبات این كه این حدیثِ پیامبر اكرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ به قراءات سبعه اشعار دارد ـ البته نه مستقیماً ـ دو دلیل اساسی می‎آوریم:
دلیل اول:
1. بی‎شك مسلمین در امر قرائت ـ به علل مختلف ـ دچار اختلاف قرائت می‎شده‎اند و این یك الزام اجتماعی بوده است.
2. و نیز تحقیقاً برای رفع این مشكل به پیامبر خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ رجوع می‎نموده‎اند.
3. و طبعاً پیامبر نیز برای رفع مشكل، چاره‎ای می‎اندیشید و تا آنجا كه محتوای اصلی آیه و منظور خداوند تغییر نیابد، به اختلاف قراءات اجازه می‎داد.
حال می‎گوییم این اختلاف كه یك الزام اجتماعی است تا اواخر قرن اول امتداد یافته است، ولی بی‎شك عدّه‎ای از اصحاب، تابعین، طبقه اول و دوم قاریان، در شیوه قرائت قید «ما لم تجعل رحمهً عذاباً أو عذاباً رحمهً»را رعایت ننموده‎اند و از عدم تغییر سیاق آیه به كنار رفته‎اند و این عدّه موجب شده‎اند كه اختلاف از حدّ لفظ گذشته و به اختلاف در معنای آیه منجر شود و امر پیامبر اسلام اجرا نشود و متعلمین اینان نیز چنین بوده‎اند و تا اواخر قرن اول، این مشكل گریبان گیر جامعه مسلمین بوده تا اینكه عدّه‎ای با كاردانی و تحمّل مشكلاتِ تحقیق و تتبّع و صرف عمر در این راه، توانستند این اختلاف قراءات را پیش ببرند البته تا جایی كه مخالف سفارش پیامبر اكرم نشده باشد؛ یعنی عدم تغییر محتوای آیه و مقصود خداوند متعال، با این فرق كه درعصر پیامبر این امكان وجود داشت كه همان قرائت مُنزل را آموخت و بخاطر سپرد و تلاوت كرد ـ و لو باعسرت و سختی ـ لكن در این زمان (اواخر قرن اوّل) هر یك از قرّاء سبعه فقط توانستند به صحیح‎ترین وجهی كه می‎شود قرائت كرد، دست یازند.

[1] . از علمای تشیّع در كتاب‎های: التمهید فی علوم القرآن به نقل از خصال صدوق، ابواب السبعه، ج 2، ص 358، شماره 44. در مصباح الفقیه، كتاب الصلوه، ص 274 و... و از علمای تسنن در كتاب‎های، صحیح بخاری، ج 6، ص 185 و 227. در الاتقان فی علوم القرآن، ج 1.
[2] . مثل صاحب التمهید.
[3] . مثل صاحب پژوهشی در قرآن.
[4] . مصباح الفقیه، حاج آقا رضا همدانی (ره)، كتاب الصلوه، ص 274.
[5] . سوره حج، آیه 78.
[6] . دانشمند فرزانه استاد آیت الله محمد هادی معرفت، بدون نقل دلیل، این حدیث را مورد ریب قرار داده است. این ناچیز با اعتراف به توشه بسیار ناچیز علمی و با پوزش از مقام ارزشمند آن دانشمند معظّم، در برخی موار نظرات آن استاد را در فصل قبل و این فصل مورد انتقاد قرار داده‎ام.
[7] . البرهان فی علوم القرآن، ج 1، ص 212.
[8] . بحوث فی تاریخ القرآن و علومه، ابوالفضل میرمحمدی، به نقل از فتح الباری، ج 9، ص 14 و 15

 




:: موضوعات مرتبط: قرآن و عترت , ,
:: برچسب‌ها: قرآن , روایت , عترت ,
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
نویسنده : دکتر م معروف . پوریا تمسکنی
تاریخ : دو شنبه 1 خرداد 1391
مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: